loading...
دانلود فیلم ، سریال ، موزیک و ...
حسین بازدید : 249 شنبه 09 بهمن 1395 نظرات (0)

یه جوری نگام کرد انگار میدونست چی میخوام 

- چیه .... 

- میشه یه چند تا از سوال های امتحانی فردا رو بهم بگی اخم کرد............ 

- دیگه چی تعارف نکنی ها هر چی میخوای بگو تا بهت بگم........ 

- ارمان اذیت نکن دیگه خواهش میکنم هر کاری بگی انجام میدم من هیچی نخوندم خوب خودت دیدی که تولدم بود... 

- بله دیدم که ظهر چه جوری کرم من رو دادی، شما باید تو طول ترم میخونید نه شب امتحان....... حالا برای من بابا بزرگ شده داره نصیحت میکنه ......... 

- خواهش میکنم جون هر کس که دوست داری ؟

 نمیشه پس حق کسی که نشسته قشنگ خونده چیه ؟ 

- من که نمیگم همه ی سوال ها رو بگو اون سوال هایی رو که بارمشون از همه بیشتر رو بهم بگو 

- زیادیت میشه ساحل خانم 

...... – باشه نگو..... خیلی ناراحت شدم ..... از اتاقش اومدم بیرون ای خدا چه غلطی بکنم کتاب 300 صفحه ای رو من چه جوری بخونم صداش اومد 

- ساحل با کله رفتم تو در ....... در رو باز کردم ... 

- بله ؟ 

- بیا بشین سوال های امتحانی رو بهت نمیگم ولی با هات کار میکنم هر جایی رو که اشکال داشتی ..... همین هم خوب بود دوست داشتم بپرم تو بغلش .... نشستم روی تخت

 .... – نه اون جا نشین بیا روی زمین ...... وا این چرا اینجوری میکنه انگار به خودش شک داره ..... نشستم روی زمین اومد نشست کنارم نگاش افتاد به پا هام ...... سرش رو انداخت پایین .. 

- پاشو برو لباست رو عوض بعد بیا 

- چرا اون وقت ...... 

- همین که گفتم پاشو برو زود بیا ......... لباسم لختی بود تازه فهمیدم برای چی چشم هاش برق زد .... چه قدر من خنگم ... 

- شام خوردی یا برات بیارم ؟ 

- نه خورم زود باش برو بیا .... نه انگار یه چیزش شده ...... سریع یه بلیزاستین کوتاه سفید با یه شلوار طوسی پوشیدم رفتم تو اتاقشنشستم زمین کنارش ...... چند تا از کتاب ها رو باز کرد ...... 

- خوب بگو ببینم کجا ها رو اشکال داری برات توضیح بدم ؟ 

- اشکال هام خیلی زیاد ، یک چیزی بگم من اصلا نخوندم برای فردا 

- اون دیگه به من ربطی نداره تو که از یک ماه پیش می دونستی فردا امتحان داری چرانخوندی ؟ 

-ارمان باز شروع کردی 

- ببین وقت زیادی نداری ساعت 5/3 صبحه فردا ساعت 9 هم امتحان داری ، اگه سوال داری بپرس اگه نداری من بخوابم عجب ادمیه ها حالا یک باز ازش کمک خواستم ... سعی کردم جاهایی رو که خیلی برام سخته رو توضیح بده خیلی قشنگ و با دقت برام توضبح می داد اولش همش حواسم می رفت به صورتش تا حالا ان قدر بهش نزدیک نبودم چشم هاش خیلی خوش رنگه ها ..... لب هاشو نگاه کن وای خدای من 

...... – میشه حواست به درس باشه اگه یک بار دیگه به من نگاه کنی دیگه به هیچ سوالی جواب نمیدم فهمیدی یا نه ؟ اه اه ابروم رفت ........ بعضی جاها رو که خوب توضیح نمیداد میفهمیدم که زیاد مهم نیست حدود دو ساعت کامل جا هایی رو که سخت بود رو برام توضیح داد 

- یه نگاه کن اگه جایی رو اشکال داری بگو 

- نه دیگه فکر نمیکنم اشکال داشته باشم به نظرت اگه این دو ساعت رو هم بخونم میتونم نمره ی خوبی بگیرم 

- اینجوری میگی که من سوال ها رو بهت بگم

 – نه اصلا به جون خودم نه ... فقط میخواستم نظرت رو بدونم .. 

- حالا بخون شاید موفق شدی !!!!! 

- باشه دستت درد نکنه ببخشید مزاحم خوابت شدم ها .... من رفتم .... 

- اگه سوال داشتی من بیدارم برو دقیق یک بار دیگه بخون .... خواستم از اتاق بیام بیرون که صدام کرد 

- این رو یادت باشه که من این کار رو فقط به خاطر عمو و زن عمو کردم ....بعدشم فقط دلم میخواد کسی بفهمه من و تو نسبت فامیلی داریم اون وقته که .... 

- اون وقته که چی ؟ 

- هیچی برو بخون خوابت نبره ها ...... میخواست بگه که فقط این کار برای مامان وبابا انجام داه نه چیز دیگه ....... حالا لازم بود بگی ؟.......... تا ساعت 8 صبح بکوب خوندم طوری که دیگه چشم هام باز نمیشد ولی دیگه خیالم راحت بود یه چیزی هایی بلدم کتاب و جزو ها رو بستم گذاشتم تو کیفم ...... تودستشویی بودم که صدای سبزی خانم اومد دلم میخواست بازم اذیتش کنم ولی یاد تهدید های بابا افتادم که بهم گفت : 

- اگه یک بار دیگه به صبری خانم کاری داشته باشی همه وسایل مهمت رو ازت میگیرم ...... تصمیم گرفتم که دیگه شیطونی نکنم ولی مگه میشه اخه ..........

ادامه دارد ....

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 481
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 55
  • آی پی دیروز : 28
  • بازدید امروز : 235
  • باردید دیروز : 128
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 235
  • بازدید ماه : 4,741
  • بازدید سال : 54,237
  • بازدید کلی : 224,153