یه جوری نگام کرد انگار میدونست چی میخوام 

- چیه .... 

- میشه یه چند تا از سوال های امتحانی فردا رو بهم بگی اخم کرد............ 

- دیگه چی تعارف نکنی ها هر چی میخوای بگو تا بهت بگم........ 

- ارمان اذیت نکن دیگه خواهش میکنم هر کاری بگی انجام میدم من هیچی نخوندم خوب خودت دیدی که تولدم بود... 

- بله دیدم که ظهر چه جوری کرم من رو دادی، شما باید تو طول ترم میخونید نه شب امتحان....... حالا برای من بابا بزرگ شده داره نصیحت میکنه ......... 

- خواهش میکنم جون هر کس که دوست داری ؟

- باشه هر چی تو بگی قبول میکنم فقط بذار این ترم رو من سر کلاس بشینم 

- به هیچ عنوان نباید غیبت کنی ، هر جلسه خواستم از دانشجو ها درس جلسه ی قبل رو بپرسم اول از تو می پرسم و نمره ی اخر ترم هم از 16 حساب میشه ای تو روحت ارمان چه چه شرط هایی که گذاشتی ..... 

- باشه اما فکر نمیکنی خیلی شرط هات سخته 

- نه اگه نمیخوای سر کلاس من نیا ..... - نه .. نه .. قبول ........ 

- دلم نمیخواد هیچ کسی خبر دار بشه که من پسر عموتم فهمیدی ؟ به عمو و زن عمو م نمیگی من استادتم باشه ؟ 

- باشه شب بخیر .....

اول به فرزاد تعارف کردم و بعدش به استاد گرامی - بفرمایید؟؟ یه نگاهی به چشم هام کرد و گفت : 

- من نمیخورم کوفت خوب از اول بگو چرا عین دیو دو سر نگاه میکنی ... بالا هم بردم برای بابا و عمو ... شب موقع خواب به این فکر میکردم که جوری میتونم ارمان رو راضی کنم که این ترم اخر رو با خیال راحت پاس کنم که بیدار شدم سریع رفتم پایین که کلاسم دیر نشه ... ارمان و عمو سر میز نشسته بودن .. 

- سلام عمو 

برگشت به طرفم .. - سلام گل دختر خوبی عزیزم ؟ 

- ممنون عمو جون اما ارمان جوابم رو نداد به جهنم ... صبحونه که تا اخر خوردم رفتم بالا لباس هامو عوض کنم .. در اتاق باز شد 

- دریا باز تو بدون در اومدی تو ؟ 

- دلم میخواد اتاق خواهرمه اتاق تو که نیست 

- شاید من دلم بخواد دوست پسرم رو بیارم تو اتاقم تو همین طوری عین خر میای تو 

- خیلی بی ادبی ساحل ..